وحشتناک است!
وحشی است!
کابوس شب، حسرت روز بعدی میشود.
منطقی است.
برچسب: احترام
غرق شدن
آرامتر مثل شکفتن گل رز.
خوشتر مثل لبخند بعد از هیجان.
پر قدرتتر مثل حق نخستوزیر.
نرمتر مثل آغشتگی لای انگشتان.
هوشبرتر مثل رایحهی عجیب.
گرمتر مثل گرمای اصطکاک دو رنگدانه.
بهتر مثل فراموشی شبانه.
پرتگاه
دوستات دارم، چون میبویمات. همچون سقوط آزاد در رویا.
شرمسارم
قلبم میزند. قلبم تند میزند.
چیستی تو؟
چرا و به چه علت؟
هراس
هرکسی در زندگی خطبهی هشتادمی برای خود دارد.
از خطبه نباید ترسید، از نترسی باید ترسید.
زندگی زیباست، حتی اگر ترس داشته باشد.
سرمایش
سالها ست که قدرتاش به یغما رفته. البته این نظر شخصی خوداش است و او نظر دیگران را در این مورد خاص نمیداند. پیش از آنکه دیدگاه وی مهم تلقی شود، او حتی حق ابراز نظراش را هم از دست داده بوده.
«آزادی» فقط به خاطر تو.
گاهی در حالی که بر روی صندلی مجللاش جابهجا میشود، به این فکر میکند که به راستی دیگر این همه زرق و برق دیگر فایدهای برای خوداش هم ندارد.
او فکر میکند که با این همه قدرتهای فرمایشی دیگر چه احتیاجی به بیعت سالیانه با رعیت آزاد دارد؟
پادشاه یاداش نبود که رعیت حق بیعت را دارند.