من دنبال توام یا تو دنبال من؟
مرگ کی به هم میرسیم؟
[the Pej, His Honourable Highness's blog] – [عالیجاه] پژ
من دنبال توام یا تو دنبال من؟
مرگ کی به هم میرسیم؟
دیگه نیستم خروس، ایندفعه خرم / بازم از حرفات اگه گول بخورم*
باورکن ما همدیگر را پرت نمینماییم.
این را بدان که ما هم را پرت نمینمایانیم نیز.
و بدان که پرت نمودن نماییدن نمینماید.
و القصه رخسار بر رنگ نمیآید و نشانی از آن نه بر میتابد و نه مینماید.
ما نیز نه بر میتابیم و نه مینماییم و نه آن را که نباید بنماییم نمینماییم.
دوست داشتن و یا نداشتن را خودام برای خودام تعریف میکنم. و به طور قطع این حق برای من محفوظ است. درست است.
درست است که من برای شما چیزی را معین و مقرر نمیکنم. نیز این حق برای شما محفوظ است.
من و شما میبایست در حبابهایی غلیظ در یک چنین شرایطی محفوظ و مسبوط بمانیم.
چه کسی برای من و شما شرط را معین میکند؟
من چنین حقی را تنفیذ نکردهام. این اشتباه شما بوده است.
چگونه خود و دیگران را در سایهای گسترده محبوس میکنیم؟
بعضی از رسمها اعتبارشان گذشته است.
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم / فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
از هشتم مارس «سرهنگ معمر قذافی» هم میتواند به کشورهای عضو اتحادیهی اروپا بدون مشکل و مانع سفر کند.
این روزها یک بهانهی دیگر هم برای شادباش گفتن پیدا کردم.
احتمال دارد چیزی که در پس اعماق وجود داشته باشد در لایههای رویی وجود نداشته باشد و چیزی که دیده نمیشود اینطور انگاشته میشود که وجود ندارد، همانطور که گویی تا پیش از این نبوده است.
پس هیچ چیزی وجود ندارد.
سرمایهای بس گرانبها که به سادگی یافت نمیشود.
و نه برای خودم و این بار برای روحی که در آستانهی در ِ رفتن ایستاده و هرگاه که متوجه او میشوم به من میخندد. با درد ِ ندیدناَت چه کنم؟ هیهات که جسمی برای غافلان ندارم. این بار تصویری برای اثبات مدعای خویش ندارم.
میگریم به یاد روزهایی که بیدلیل شب شد.
بگذار تا در کنار تو ای جسم ِ یقین ِ وجود به شیرینترین آسایشها به خاک سپرده شوم. به یقین که خاک مرا بیدلیل هم خواهد پذیرفت چه بر اینکه دلایل بسیارند و بهانهها برای ماندن ناچیز.
چه سودی است اگر نکوشم برای با انسانها بودن؟ «انسان، از آن چیزی که بسیار دوست میدارد، خود را جدا میسازد؛» به یقین که اگر تنها یک عذاب دردناک برای انسانها باشد آن فعل ِ فراموش کردن از روی ِ آگاهی خواهد بود.
تالاپ! [آوا]
هست از پس پرده گفتگوی من و تو / چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من*
: صبر؟
– باشه!
: فکر می کنی طاقتشو داری؟
– یک رشته سیم عصبی باید جواب بده که یا جواب می ده یا نمی ده. زیاد فکرشو نکن، اهمیت چندانی نداره.
: بمان.
– تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؟ / وین عمر به خوش دلی گذارم یا نه؟
پر کن قدح باده، که معلومم نیست / کاین دم که فرو برم، بر آرم یا نه*
: تو این سن نباید به این چیزا فکر کرد، هنوز راه داره.
– بعدش چی؟
———————————————————————
* خیام
حالم از هرچه هرزه گی به اصطلاح عاشقانه ست به هم می خورد.
از هر آن چه که پشت صحنه ست و جز یک مشت کثافت، هیچ چیز دیگری نیست.
کجا رفتید ای مردمان خدایی؟
به کدام گوری می روید؟
شرم بر آن چه که مهمانی موقتِ احمقانه است.
ننگ بر شما که راست راست راه می روید و با یک مشت اراجیفِ انسان گرایانه که چیزی جز یک مشت دروغ بزرگ نیست دل خوش کرده اید.
هوا همین طور ابری خواهد بود، خیالتان راحت. به کثافت کاریِ تان ادامه دهید. هیچ کس متوجه شما ژنده پوشانِ رابطه های احمقانه نخواهد شد.
سلام! امروز چه برنامه یِ کثیفی چیده ایی؟