آفتاب، سرد، دیوانه.
برچسب: بحران
مردار غرور
دیگه نیستم خروس، ایندفعه خرم / بازم از حرفات اگه گول بخورم*
* خروس زری پیرهن پری – احمد شاملو
مورچهی کوچک – یک
چون فقط دانهی افتاده را هزار بار دوباره برمیدارد دلیل بر احمق بودناش نیست. همانند دیگرانی نیست که یک خط را هزار بار، بیمفهوم، میکشند.
سربازی نیست که لبهایش را بههم دوخته باشند و کور وکرش کرده باشند.
مورچهی کوچک به اندازهی یک دنیا سرمست است. سرمستی که راه راست ندارد.
شرمسارم
قلبم میزند. قلبم تند میزند.
بهار
به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
بحران
دیوار دفاعی و اسمها،
من همیشه میدوم.